زندگی با دیزاین

چند سال پیش با یک دوست دیزاینر همسفر شدم، مقصدمون یکی بود برای همین تصمیم گرفتیم با یک ماشین بریم و بعد از رسیدن هر کدوم کارهای خودمون را انجام بدیم و با هم برگردیم، این اولین بار بود که با یک دیزاینر همسفر می‌شدم و می‌تونم بگم یکی از بهترین و تاثیرگذارترین سفرهای زندگیم بود. انگار با یک استاد فوق‌العاده کلاس خصوصی برداشتم، در طی اون سفر با مفاهیم زیادی آشنا شدم، برای مثال فهمیدم «دیزاین هنر نیست و هیچ گونه ارتباطی هم با آن ندارد، دیزاین یعنی حل مسئله و برای حل مسئله ملزم به طی کردن یک فرآیند هستیم».

بعد از اون سفر تصمیم گرفتیم هفته‌ای یک بار همدیگر را ملاقات کنیم، قهوه بخوریم و پیرامون موضوعات مشترکی که در طی سفر پیدا کرده بودیم گپ بزنیم. اولین ملاقات ما بعد از سفر در دفتر ایشون بود، اوایل همه چیز برای من عجیب بود، مثلا پرده‌های مشکی کشیده شده در روز همراه با یک نور ملایم، گل‌های سبز با برگ‌های پهن، موسیقی بی‌کلام، وسایل دیزاین شده‌ی روی میز، ترکیب زیبای سیاه و سفید و از همه جذاب‌تر بوی قهوه، همیشه از در که وارد می‌شدم یک سوال همیشگی بعد از سلام و احوالپرسی پرسیده می‌شد، قهوه میل داری؟

«مهم‌ترین بخش این فرایند یافتن راه‌حل‌های درست و قابل اعتماد است. پاسخ‌ها باید صحیح و عقلانی باشند. ابعاد زیبایی‌شناسانه و خلاق آن قدرها اهمیت ندارد».

دیدارهای دوستانه‌ی ما حدودا یک سال طول کشید و ما به طور میانگین هفته‌ای یک‌ بار حداقل با هم قهوه خورده بودیم و پیرامون موضوعات مختلفی با هم گپ زدیم، حتی یک پروژه‌ هم به صورت مشترک انجام دادیم، در طی این مدت می‌تونستم خیلی ملموس احساس کنم که در حال تغییرات اساسی در سلیقه و ترجیحاتم هستم، حتی بعد از اون آدم‌های دور و برم می‌تونستند این تغییرات را در هر چیزی در زندگیم شاهد باشند، مثل موسیقی که در ماشین یا محل کارم گوش می‌دادم، لباس پوشیدنم، فیلم دیدنم، دیزاین کردن دفتر کارم و کتابفروشی، انتخاب آدم‌های دور و برم، خلاصه هر چیزی که بتونید فکرش رو بکنید. این طوری بود که دیزاین وارد زندگی من شدم.

من خودم رو دیزاینر نمی دونم، ولی خوشحالم که با این مفهوم آشنا شدم، باعث شد نگاهم به خیلی چیزها تغییر کنه، Twelve Design در اصل برای من یک پروژه‌ است تا به کمک اون تعطیلات آخر هفته‌ام را جذاب‌تر کنم و یاد بگیرم و شاید در آینده مسبب این شد که با دوستان دیزاینر بیش‌تری آشنا بشم، باهاشون گپ بزنم، یاد بگیرم و حتی کنارشون محصولاتی را بسازم که بعدا از دیدن‌شون لذت ببریم. بیش‌تر اوقات در زندگیم پروژه‌های این طوری که ابتدا به عنوان سرگرمی درست‌شون کردم تبدیل به بخش‌های اصلی زندگیم می‌شوند.

دیدگاه خود را درباره این نوشته بنویسید