یادگیری و ساختن
بعد از اینکه با دیزاین بیشتر آشنا شدم، تصمیم گرفتم ازش بیشتر در زندگیم استفاده کنم، این تصمیم همزمان شده بود با جابهجایی مکان شرکت، تصمیم گرفتم تمام وسایل قبلی شرکت رو بفروشم تا دستم برای ایجاد یک فضای متفاوتتر و نزدیکتر با روحیات جدیدم بازتر باشه، علاقهی خاصی به ترکیب سیاه و سفید پیدا کرده بودم، خیلی از چیزهایی که دوست داشتم وجود نداشتن، برای همین شروع کردم به ساختنشون، میز، دیوایدر، کمد، کشو و …، در نهایت موفق شدم با وسایل خیلی ساده، فضایی را درست کنم که علاقهمند باشم ساعتهای زیادی از زندگیم رو اونجا سپری کنم. این کار برای من یک شروع فوقالعاده بود.
چند ماه بعد تصمیم گرفتیم یک کتابفروشی برای خودمون راهاندازی کنیم. یک فضای ۴۰متری را اجاره کردیم و میخواستیم در همین فضای کم هم انبار بزرگ و مناسبی داشته باشیم برای اینکه وقتی کتاب جدیدی را چاپ میکنیم انبار کنیم و هم یک فضای گفتمانی برای گپوگفت آدمها و برگزاری رویدادهای مختلف داشته باشیم. چالش خیلی جالبی بود. ابتدا از چند شرکت معماری درخواست طرح و ایده کردیم ولی چیزهایی که به دست ما میرسید واقعا راضی کننده نبودن، از طرفی هزینهای که برای پیادهسازی ارائه میکردن اصلا برای ما منطقی نبود، تصمیم گرفتم خودم این کار را انجام بدم، روزها فکر میکردم و روی کاغذ یک چیزهایی میکشیدم، حتی یک روز با یک اسپری رنگ طرحی که میخواستم را روی دیوارها و کف مغازه کشیدم. چند باری تغییرش دادم و بعد مستقیم با آدمهایی که برای پیادهسازی ایدههام نیاز داشتم ارتباط برقرار میکردم، خیلی از اون ارتباطات امروز تبدیل به همکاران خوبی شدند که در کنارم هستند و به تحقق رویاهام کمک میکنند. در نهایت موفق شدم چیزی که دوست دارم را پیادهسازی کنم البته بعدش به خاطر شیوع بیماری کرونا همه چیز در هم پیچیده شد ولی از نتیجهی کار واقعا راضی هستم.
چند ماه بعد پدرم تصمیم به بازسازی خونه گرفته بود، چند روز رفتم کنارشون و با توجه به درخواستهاشون شروع کردم به طراحی، خیلی کار دلچسبی بود، تاحالا تجربهی این کار را نداشتم، بعد از برآورد هزینه فهمیدیم با منابعی که در اختیار داریم امکان پیادهسازی چیزی که طراحی کرده بودم نیست، خیلی ناراحت شدم، یک روز صبح از خواب بیدار شدم، کلنگ را برداشتم و شروع کردم به خراب کردن کل خونه، بابا اومد و گفت داری چه کار میکنی؟ گفتم دارم کاری میکنم که چارهای جز پیادهسازی چیزی که طراحی کردم نداشته باشیم، اون وقت فکر میکنیم و منابع مورد نیازش را تامین میکنیم. بعد از خراب کردن و دیوارچینی مجدد، باید برقکشی را انجام میدادیم، بدون داشتن دانش قبلی تصمیم گرفتم خودم انجامش بدم، یک کاغذ و خودکار برداشتم و چند روز فقط دربارهی برقکشی ساختمان مقاله و آموزش میخوندم تا اینکه بالاخره موفق شدم نقشهی برقکشی ساختمون رو بکشم و با خرید ملزومات اولیه شروع کردم به برقکشی، خیلی کار جالبی بود و به بهترین شکل ممکن هم از ابتدا انجامش دادم.
بعد از اینکه از برقکشی ساختمون سربلند بیرون اومدم، تصمیم گرفتم کار با آهن را شروع کنم، این کار را با طراحی و تغییر پلههای حیاط شروع کردم و بعد نردههای تراس و سقف شیروانی بالای اون، نتیجهی کار واقعا جذاب شده بود، طوری که همسایهها هر روز علاقهمند بودن به ما سر بزنن و ببینن امروز چه کار جالبی انجام دادیم و این کار را با تغییر درب حیاط و زدن شیروانی روی اون به اتمام رسوندم. این نکته هم باید اضافه کنم که اگر تصمیم گرفتید کار با آهن را امتحان کنید حتما از دستکشهای مخصوص این کار استفاده کنید، چون من ابتدا نمیدونستم و این امر باعث شد تا دستم پنج تا بخیه بخوره و خیلی شانس آوردم زود خودم رو رسوندم به بیمارستان.
نوبت رسیده بود به گرونترین قسمت کار یعنی طراحی و ساخت کمدهای دیواری و کابینت آشپزخانه، قبل از هر تصمیمی شروع کردم به طراحی و آدمهای مختلفی برای بازدید میومدن و قیمت میدادن، واقعا قیمتهایی که میدادن سرسامآور بود، از ذهنم گذشت شاید بد نباشه این کار را هم خودم انجامش بدم ولی واقعا کار ترسناکی بود، چند روزی طول کشید قانع کردن خودم ولی در نهایت با خرید یک پیچگوشتی شارژی تصمیم نهایی را گرفتم. بعد از چند روز یک نفر را پیدا کردم تا ورقهای MDF را ازش بخرم، برام برش بده و PVC کنه، اولش که فهمید تا حالا تجربهی این کار را ندارم زیر بار نمیرفت تا اینکه با گرفتن تعهد و قبول کامل مسئولیت از سمت من قبول کرد، چند روزی مثل برقکاری فقط مقاله میخوندم تا اینکه اولین قسمت خریدم را انجام دادم و کلیات کار را ساختم، واقعا شگفتانگیز بود، به تمام معنی کلمه لذت میبردم، بعد قسمتهای بعدی را سفارش میدادم و در نهایت با نصبدرها این کار را هم به بهترین شکل ممکن انجام دادم، اونقدر این کار جالب شده بود که کسی که ازش ورق میخریدم در آخرین قسمت خرید باهام اومد تا نتیجهی کار را ببینه، نظر ایشون به عنوان کسی که در این کار متخصص بود واقعا برام دلنشین بود، اینجا بود که فهمیدم من به یادگیری و ساختن بیش از هر چیزی علاقهمند هستم.